بازانتشار نامه آقای منتظری به خمینی در سال۱۳۶۰ که حاوی مباحثه بر سر «کلان سیاستهای نظام ولایتفقیه» است، یک گفتگوی خصوصی، دور از جنبههای تبلیغی و بیرونی، بین تصمیمگیرنده اصلی نظام و جانشین اوست، بنابراین فاش کننده حقایق مهم و بدون سانسوری است که بیپایه بودن تبلیغات سالیان، جنگ روانی فاشیسم مذهبی و دروغپردازیهای گشتاپوی آن را از روز اول آشکار میکند. آقای منتظری در این نامه از «اعدام دختران سیزده چهاردهساله بهصرف تندزبانی[تسلیمناپذیری]، بدون اینکه اسلحه در دست گرفته یا در تظاهرات شرکت کرده باشند»، «اعدامهای بیرویه و احیاناً بدون حکم قضات شرع یا بدون اطلاع آنها»، «فشارها و تعزیرات و شکنجههای طاقتفرسا» (نامه ۵مهر۱۳۶۰) صحبت میکند، در همین عبارتهای کوتاه حقایق زیر آشکار هستند:
اول اینکه آقای منتظری تأکید میکند چنین سخنانی بابت جانبداری از مجاهدین نیست…، این جمله بهظاهر ساده، تضاد عمیق جامعه ایران و بستر نبرد بنیادین بین جریان «آزادیخواهی» و «فاشیسم مذهبی» را در دوران حاکمیت ولایتفقیه مشخص میسازد. بنابراین حتی در نقطه جانشین ولیفقیه هم قبل از هر چیز باید این برائت اثبات شود تا حرف حداقل شنیده شود. برائت نه از نظام سابق، امریکا، اسرائیل، عراق یا شوروی بلکه برائت از مجاهدین! و اینگونه خمینی بهعنوان بالاترین مدافع رژیم، بر کانون تهدید و هماوردی انگشت میگذارد.
دوم مشخص میشود اعدام و سلاح کشیدن توسط قدرت حاکم، پاسخ آن در برابر بهاصطلاح «زبان تند» دخترانی ۱۳-۱۴ساله است. این رویکرد، قبل از هر چیز، بیانگر شکست، درماندگی و ضعف تاریخی یک جریان مرده، برای دفاع از مواضع خودش، حتی با ضعیفترین منطق و استدلالات است.
و نهایتاً اینکه آقای منتظری از «تندزبانی» دخترانی میگوید که رودرروی جلادانی که حربه عریان اعدام را در دست داشتهاند، از تیزی زبانشان چیزی کم نگردیده است، هفت سال بعد، یک عضو «هیئت قتلعام زندانیان سیاسی» در فایلصوتی منتشر شده اخیر آقای منتظری نیز گفت: «در مورد دخترها، من پریروز که فقط دخترها را میدیدیم [حکم اعدام میدادیم] دیگر اصلاً داغان شده بودم؛ یعنی به التماس افتاده بودیم که این، فقط دو خط [ندامت] بنویسد و ما بگوئیم برگردد زندان [اما هیهات].» (آخوند جلاد نیری در جلسه صحبت با آقای منتظری) اتفاقی نیست که در هر دو سند، بهصورت راندوم، وقتی پشت صحنه جنایات رژیم آخوندی ترسیم میشود، برجستهترین نمودهای مقاومت و ایستادگی زندانیان سیاسی بر سر پیمان آزادی، در ذهن دژخیمان، نمونه «زنان مجاهد خلق» است، اینها که بیان یک از هزار نمونه مشابه دیگر هستند، بیانگر حقیقت پتانسیل عظیم نیروی بالنده و رویانی در جامعه امروز ماست که در نقطه ایدئولوژیکی مقابل حاکمیت زنستیز آخوندی، پشتوانه و ذخیره فرهنگی استقلال و آزادی ایران محسوب میشود و تضمینی برای نیل به سرنگونی دشمن ضدبشری و سلامت روانی جامعه در دوران سازندگی پسازآن است. جامعه ایران نیازمند سخنان دهانپرکن از سر بی دردی، نظریهپردازیهای پوشالی و فردیتهای غیرقابلجمع شدن که امکان پیشبرد هیچ کار جدی را به وجود نمیآورد، نیست اما بشدت به چنین گنجینههایی از شکیبایی، صفا، صداقت، پاکبازی، مسئولیتپذیری و بیادعایی نیازمند است، به کسانی که درصحنه رزم و پیکار تسلیمناپذیرند و در بی چشماندازترین لحظات و پنهانترین سیاهچالها که هیچکس جز جلادی ساطور در دست حضور ندارد تا ماکزیمم بر سر منافع خلق و جنبش عاشقانه فداکاری میکنند. سال گذشته یکی از پاسداران ولایتفقیه در کتاب خاطراتش از عملیات فروغ گفته بود: «دخترکان ۱۸ – ۲۰ساله [مجاهدی را دیده است که]… یکییکی نارنجک را از جیب درآورده، برای اینکه هم چهرهشان متلاشی شود و هم اثرانگشتشان از بین برود، نارنجک را در مشت جلوی صورت گرفته، فریاد زدند: “قسم به مسعود، قسم به مریم، تسلیم ننگ است“». (خبرگزاری فارس ۴خرداد۹۴). اکنون سی سال پس از انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین و کشف بدیع چنین پتانسیل انقلابی و راهگشا، در جابجای صحبتهای درونی جلادان، ناخواسته به صلاحیت، صداقت و طهارتی که در آن سالیان به چنین انتخابی راه برد، رودرروی تمام لجنپراکنیهای این مدت دشمن ضدبشری و دنبالچههای اطلاعات بدنام آخوندی، با وضوح تمام گواهی داده میشود.
|
No comments:
Post a Comment