Wednesday, September 21, 2016

پرویز خزایی: کی می بره ملت باشی، کی می بازه آخوندباشی، کی میسوزه علاف باشی

ملت عزیز ایران سرفراز
فرزندان رشید و فداکار شما که از زمان استقرار فاشیسم ایرانسوز خمینی، دمی از مبارزه علیه خمینی و خمینیسم انقلاب رُبا و منحرف کننده قیام ضد دیکتاتوری سلطنتی تان فرو ننشسته و در همه صحنه های سیاسی- فرهنگی و نظامی، دمار از روزگار آخوندهای حکومتی خونخوار در آورده اند، اکنون که توطئه دو گزینه ای آنانرا- یعنی یا تسلیم و رفتن به حضورگشتاپو در ایران و یا قتل عام دوم این بار درعراق- را به شکست کشانده و همگی، (البته با نثار خون شهیدانی)، به سلامت به خاک اروپا رسیده اند، سیاهه دوران اقامت، استقرار و مبارزه در کنار مرز میهن مقدس خود ایران را به اختصار در چند تیتر تقدیم میکنند:
الف: خمینی سفاک، از همان ابتدای ملا خورکردن آن جنبش تاریخی آزادیخواهی و نه ”انقلاب اسلامی“، قصد استقرار اتحاد جماهیر اسلامی داشت و این را به وضوح در قانون اساسی اش، به تاریخ بیش از شش هزارساله ایران تحمیل کرد. کافی است فقط ماده ۱۱ این قانون اساسی را بخوانید تا ببینید که خمینی، ”رهبر مسلمین جهان“، به صراحت دستور وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی ”امت اسلام“ میدهد که باید بزودی با زعامت او، همانند زعامت و رهبری آدولف هیتلر که ”فوهرور“ یعنی رهبر نام داشت، تحقق یابد. آری این سفاک زمان، از همان ابتدا، شروع کرد به دستور حکومتی دادن به مردم عراق که تعداد بالای جمعیتش شیعه مذهب اند. طولی نکشید که با اشتباه محاسبه دولت وقت عراق و ایضا تشویق جمعی از ژنرالهای فراری و رهبران سیاسی فراری دیگر از ایران، آن دولت اولین حمله را شروع کرد و بخشی از مناطق مرزی ایران را اشغال نمود. آن رهبران فراری -بویژه یکی شان- که تازه از بغداد برگشته بود، همانروز حمله و آغاز جنگ، منادی تمام شدن کار رژیم شدند و در مقابل تلویزیونهای جهان، همان عصر آغاز جنگ دولت عراق و رژیم ایران، ظاهر گردیدند. نگارنده که آنروز پس از یکسال و نیم اشتغال در سفارت ایران جدید بعد از انقلاب بهمن، بعلت درگیری با وحوش حزب اللهی رژیم در سوئد، به در خواست خودم از سفارتمان در استکهلم به کشور مجاور منتقل و سفیر موقت در نروژ شده بودم- این خبرها را عصر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ در کلیه تلویزیونهای اروپا رصد کرده و کلیپ اخبار شامگاهی تلویزیون کانال یک نروژ را ضبط و گزارش کردم. این روزها از بایگانی تلویزیون این کشور یک نسخه دیگر را درخواست کرده ام که در دادگاه تاریخ این دوره خونین ایران، قابل استناد باشد. باری این رهبر سیاسی که همانروز از بغداد برگشته بود و در فرودگاه پاریس مصاحبه میشد، این جمله را به زبان فرانسه قاطعانه اعلام کرد. ترجمه آن به همه زبانهای دیگر زیرتیتر زده شد: ”اگرغربی ها دیگر با خمینی لاس نزنند کاراو دیگرتمام است“.
اما مجاهد شما ای هموطنان! و دیگر فرزندان اصیل شما، از همان روزهای اشغال بخشی از ناحیه و شهرهای مرزی به جبهه های جنگ برای راندن نیروهای عراقی پیوستند که داستان آن تماما روشن و مستند است. طرفه تاریخ اینکه خمینی دستور میداد که از پشت سر آنها را با تیر بزنند تا پروژه نابودی آنها که احمد خمینی برنامه ریزی کرده بود را استارت بزند. دیدیم که این کار ادامه داشت و داشت تا سرفصل قتل عام و هولوکوست مردم ایران در سال ۶۷ و تکمیل بخش بزرگی از برنامه حذف و نابودی کامل مجاهدین که خمینی آنرا ” نابودی کامل دشمنان اسلام“ و هیتلر آنرا” Endlösung” یعنی راه حل نهایی برای نابودی نسل غیر ژرمانیک نامید.
دوم: این جنگ برخاسته در آن شرایط بعد از انقلاب و بس نا خواسته از طرف مردم رنجدیده ایران و عراق، بعد از حدود دوسال با خروج کامل نیروهای عراقی از بخشهای مرزی رو به اتمام میرفت. از منظر حقوقی نیز ایران دست بالا را داشت که تا ادعای غرامت کند و آنرا به کرسی بنشاند. دولت های منطقه هم کاملا به پایان آن دل بسته و حتی حاضر بودند در پرداخت غرامت شرکت کنند؛ اما خمینی که تازه از اعماق تیره تاریخ ارتجاع و عقب ماندگی و جهل و دیکتاتوری دینی تنوره کشیده بود، این جنگ را موهبت الهی نامیده و فریاد ”جنگ جنگ تا آخرین نفر و آخرین خانه برای رفع فتنه از عالم و فتح قدس از راه کربلا“ سر داد و بمدت پنج سال دیگر هزاران هزار جوانان ایران، حتی محصلین دبیرستانها را به روی مین و زیر تانکها بکشتن داد، مجروح و فلج و علیل کرد و میلیاردها دلار دیگر را خرج این جنگ کرد و صدها شهر و ده دیگر را به ویرانی کشاند. در حالیکه فرزندان نورچشم و آقا زاده های خودشان، از بچه ها و نوه های خود خمینی گرفته تا مجتبی و فرزندان دیگر خامنه ای خلیفه قاتل دوم و پسران رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد، تمامی اعضای خانواده آخوندهای حاکم و کسان آخوند حسن روحانی، همگی یا در خارج کشور تحصیل و تجارت میکردند و یا در داخل کشور، سوار بر بنز و جاگوار و پورشه و لمبورگینی، جلوی میلیونها خانواده داغدار ویراژ داده و در برجهای سر به آسمان کشیده مافوق لوکس شمال تهران و شهرهای دیگر، تمام وسایل و مکانیسم خانه شان، از خالی کردن سطل آشغال تا باغهای معلق و استخرهای طبقه سی و پنجم، الکتریکی و حتی خلا و مستراح هایشان دیجیتال و هوشمند! و اتوماتیک بود و هست.!
سوم: بعد از خروج کامل عراق از ناحیه مرزی، شورای ملی مقاومت و سازمان محوری آن مجاهدین خلق سرفراز ایران، بعد از چندین ماه تلاشهای مستمر برای فشار به خمینی برای قبول آتش بس و میانجی گری بین المللی، بین او و دولتی که مدتها بود خاک مرزی ایران را ترک کرده بود، تمام اقداماتش به سنگ خورد و به بن بست رسید. پس همچنان ملت عزیز ایران، هر روز با نوحه های کریه و زجر آور مداحان معروف خمینی: ”ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش!“، شاهد اعزام اجباری میلیونها دیگر سرباز وظیفه و ارتشیان و نوجوانان سرگردان و محصلین دبیرستانها، به مناطق مین و موشک و ساروخ بودند و میلیونها ایرانی نگونبخت، در زیر بمبارانها، به دهات و دره ها وکوهها پناه می بردند. متعاقب آن، این مقاومت سازمانیافته، با یک ابتکار تاریخی دیگر، ادامه عبث این جنگ را ضد میهنی نامید و فراخوان به صلح داد.
در قدم اول نایب نخست وزیر عراق در دی ماه ۱۳۶۱ (ژانویه ۱۹۸۳) به مقر مسئول شورای ملی مقاومت در پاریس رفت و از او، به عنوان نماینده مردم ایران، خواستار صلح شد. در همان زمان نیز ملک حسین، پادشاه اردن در دیداری، شخصا برای صلح از مسئول شورا کمک خواسته بود و بسیاری سران منطقه پیام توقف آن جنگ ایران و عراق سوز میدادند.
متعاقبا در مارس ۱۹۸۳ شورای ملی مقاومت طرح صلحی، براساس قوانین بین المللی و براساس قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر، مبنی بر احترام به تمامیت ارضی دو طرف و خطوط مرزهای تعیین شده طبق آن قرار داد، رسما به امضا رسید… این طرح صلح همان موقع توسط شش هزار سیاستمدار مهم جهان، از نخست وزیر و دولتیان تا اعضای کنگره و پارلمانترهای جهان، کتبا و رسما حمایت و پشتیبانی شد. کتاب قطوری حاوی این چند هزار حمایت الان جلوی چشم نگارنده است که قابل استناد می باشد. از این نقطه به بعد ادامه این جنگ عبث ایران سوز توسط خمینی ضد میهن، تمامیت مشروعیت حقوقی، سیاسی، بین المللی، اخلاقی و انسانی خود را ازدست میداد.
چهارم؛ اما خمینی که – همانطور که جورج اورول در باره سرنوشت دیکتاتورها، در کتاب موسوم به ۱۹۸۴، نوشت – موجودیتش به جنگ گره خورده بود- برعکس، شتاب افزایش اعزامیان به جبهه ها را که ”حق علیه باطل“ نامید به اوج رساند…؛ و جوانان این مرز و بوم را هزار هزار روانه قربانگاه میکرد که دیگرهمگان آنرا بیاد دارند. بویژه آن سوار بوگندوی پاسدار را، سوار بر اسبی سفید که در صبح صادق و پگاه مناطق جنگی، یورتمه میراند و خود را امام زمان معرفی میکرد، یعنی همان ” صاحب زمان“ نوحه های جنگی منادیان خمینی.
پنجم: پس از این، مقاومت سر افراز شما، بناچار با توسل به اصل تاریخی ”چوکار از همه حیلتی درگذشت حلال است بردن به شمشیر دست“، برای قطع پروژه ایران بربادده خمینی، بهدف عبث تشکیل اولین قمر ”حکومت جهانی امت اسلام” مصرحه در قانون اساسی اش و در کتاب ”حکومت اسلامی“ اش-(بخوانید کتاب ”مین کامپ“ یعنی نبرد من هیتلر)- ارتش آزادیبخش ملی را در جوار خاک میهن تشکیل و در طول یک دوره پر مخاطره و با عملیات و پس زدن سپاهیان اس اس خمینی، سرانجام زهر آتش بس را به گلوی خمینی خون آشام ریخت- همانکاری که خمینی می بایست پنج سال پیش ازآن میکرد و اینهمه جوان ایرانی را به کشتن و نابودی نمیکشاند… دست به شمشیر و سلاح بردن در هرجاییکه ممکن و میسر و موثر باشد، کاری بود که همه متفقین و مقاومت های اروپا برای مبارزه با دشمن اصلی بشریت آنزمان یعنی آدولف هیتلر و متحدینش در ژاپن، ایتالیا و اسپانیا کردند. خمینی زهر آتش بس را خورد و اندکی بعد دق کرد و مرد و هیتلر زهر را با شلیک گلوله به کله خود و به سر بیچاره همسرش ”اوا براون“ و بی حق آزادانه انتخابش.http://bit.ly/2cxo1d1

No comments:

Post a Comment